دل نوشته های من
همه چیز از همه جا
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلی نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم، تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو... من نیستم ! گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم سالها با جور لیلی ساختی من کنارت بودم و نشناختی ...
نظرات شما عزیزان:
و
گلایه را قورت داده ام
به طوفانی شدن حال آدم ها هم عادت دارم
اینها قیمت رویا های من است
حواست باشد
حال احوالم رو به راه نیست
تنها دلخوشی بانوی فصل سرد
گرمی کلبه ی آویژه است
و
گه گاهی خیال آرمین خیالی و صدای یار که خوب شعر می خواند
هوایم را داشته باش
همین...
دیگه چرا ضد حال میزنی؟
در ضمن خشت یعنی آجر
پاسخ:آفرین چه باهوش! خودت نوشته بودی خشم نیومد
معرفتت بیست بیسته عمو
سالی یه بار احوالی از این عمو نمی گیری وقتیم که میای غلط املاء می گیری
اونم این روزا که من مخم رفته مرخصی
پاسخ:واه واه واه نگو دلم ضعف رفت!!!!!!! خوب غلط رو باید گفت دیگه!!!11 تو بالاخونه رو اجاره دادی به من چه ربطی داره؟؟؟؟
яima |